سایتی برای معرفی تورهای مسافرتی و گردشگری
انجمن علمی مرمت دانشگاه تهران در یک بیانیه مطرح کرد سرسپردگی سیاست سازمان میراث فرهنگی در مقابل تخریب خانه های تاریخی

انجمن علمی مرمت دانشگاه تهران در یک بیانیه مطرح کرد سرسپردگی سیاست سازمان میراث فرهنگی در مقابل تخریب خانه های تاریخی

تور مسافرتی: انجمن علمی مرمت دانشگاه تهران در اطلاعیه ای اعلام نمود: سیاست سازمان میراث فرهنگی در واکنش به تخریب خانه های تاریخی، سیاست سرسپردگی است.
به گزارش تور مسافرتی به نقل از مهر، انجمن علمی مرمت دانشگاه تهران درباره تخریب خانه های تاریخی اطلاعیه ای صادر کرد در این بیانیه که نسخه ای از آن در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته آمده است: « خانه ملموس ترین و دیرینه ترین میراث انسانی است؛ جهانی خودآیین که هرکس برای خود می ساخت و با ساختنش، نسبت خود و جهانش را با جهان های پیرامونی مشخص می کرد. کلون و درِ هر خانه نشانه ای از این نسبت های خودخواسته بود و برای کشف این جهان های خودآیین، باید از دروازه شان می گذشتیم. آن مردم رفتند و ما به این نتیجه رسیدیم که باید این جهان های کوچک را حفظ نماییم و به آن رفتگان بگوییم: «دیگر تو بیارام که دنیای تو باقی است». باید حفظشان نماییم تا مدتی مدیدتر بتوانیم کلون را بزنیم، از در وارد شویم و در نسبتی دیگر با دنیای روزمره مان قرار گیریم. حالا هر روز که می گذرد این جهان ها و کلون و درهاشان را بیشتر از دست می دهیم. متولی و سازمان زیاد داریم؛ سازمان هایی که گویا مثل ما قبول دارند این خانه ها را باید حفظ کرد. اما هیچ یک تضمینی برای تمدید حیات این خانه ها نیستند. آیندگان از دنیای امروز ما که بنویسند، طرح و رنگ کم می آورند. این ماییم که درهای دنیای پشت سر را یکایک می بندیم و با دم دستی ترین ابزار ممکن روی تاریخمان خط می کشیم. خانه ایده آل مأمن آرامش است و انسجام ذهن. گاه حامل هویتی خصوصی است و کسی در آن می زیسته و آرام می گرفته تا صدای درونش را واضح تر بشنود و قسمتی از تاریخ ما را بسازد. گاه قطعه ای از پازل هزارتکه‌ی هویت جمعی ماست. بی سروشکل کردن هریک از این هویت ها، هم تعلق خاطرمان را به اطراف کم تر می کند و هم جهانمان را بی سروشکل می سازد. دریغ اما که روال ساخت وساز سوداگرانه‌ی امروز، بیرحمانه بر سر گذشته‌ی ما آوار شده و نه حال و هوای یک خانه را دارد و نه هویت و تعلق انگیزی و وقار یک مأمن آرام. سوال اینجاست: چرا باید تاوان این بلندپروازی، شکستن پروبال زخمی تاریخ باشد؟خانه‌ی دیلمقانی تبریز از لیست آثار خارج می شود تا هیچ عاملی سد راه تخریب و تجاری سازی بجای آن نباشد. ثبت ملی هم دلیل محکمی برای عدم تخریب نیست و خانه‌ی حسام لشگر که نامش در لیست میراث وجود دارد، ناعادلانه با ابلاغیه‌ی دیوان عدالت تاروپودش به خاک می پیوندد. خانه‌ی توماس توماسیان، ضعیف و خسته و ناامید٬ با اراده‌ی بنیاد مستضعفان در هم می شکند. خانه‌ی ملکه توران لکه‌ی ننگ میراث نام می گیرد و طبعاً با شعار صداقت و احترام هر لکه‌ی ننگی باید پاک شود!خانه‌ی حبیب الله کهنی که ساختمان موسسه‌ی مطالعات و پژوهش های سیاسی است، با سیاست های نوسازی و توسعه‌ی ناهنجار جایی در میان ساختمان های شهر نخواهد داشت. شهرداری اصفهان خانه های پشت مسجد شیخ لطف الله را با روال غیرقانونی از چنگ صاحبانش در می آورد و خراب می کند تا خیابانی بدون توجیه و بدقواره بسازد؛ لابد برای رضای خدا. حالا هم که نوبت به خانه‌ی شاملو رسیده. گوناگونی «نهادهای موثر و تصمیم گیرنده» از یک سو و نگاه بی تفاوت و رخوت زده‌ی «مرتبط ترین نهاد» از طرف دیگر، روزبه روز دنیای ما را خاکستری تر می کند و میراثمان را یک به یک از چنگمان بیرون می آورد. ابتدایی ترین بخش ماجرا، ثبت قاعده مند میراثمان است. نه آنچه که در واقعیتِ لیست نابه سامان ما اتفاق می افتد؛ لیست ثبت بدون تفکیکی که همه‌ی میراث را، از آثار واجد ارزش جهانی گرفته تا ملی و منطقه ای، در یک دسته قرار می دهد و در نهایت با قوانین مشترک و سخت گیرانه همه را پایبند می کند. بنای بیچاره در این شرایط اگر بخت یارش باشد فقط روزبه روز منزوی و متروک تر می شود. سیاه بخت اگر باشد، مالکِ به ستوه آمده از دست قوانین، عطایش را به لقایش می بخشد و در چشم به هم زدنی واگذارش می کند. این همان پروسه عبثی ست که در آن حتی خود مالک هم کاملا برنده نیست. مالک از همه جا غافل حتی به ذهنش خطور هم نمی کند که راه های اصیل تر و اقتصادی تری هم وجود دارد. قاعدتاً نهادی باید وجود داشته باشد که زبان حفاظت را بلد باشد و برایش از «تغییر کاربری» و یک بازی دو سر سود بگوید. اما دامنه‌ی این سهل انگاری های ثبتی به همین جا ختم نمی گردد. خیلی از مالکان، نهادهای مالی و حکومتی اند که بوسیله رانت به دنبال ساخت وسازهای سوداگرانه بجای حفاظت میراث اند و مشخص نیست سازمان میراث فرهنگی چه سیاستی را در قبال آنها پیش گرفته است. چیزی که بنظر می رسد سیاستِ تسلیم، سرسپردگی است(اگر نخواهیم باور نماییم که سیاستِ “همداستانی” است). بنظر می رسد تنها توجیه درقبال تأخیر چهل ساله‌ی شروع ثبتِ سامان یافته‌ی خانه های باارزش تاریخی، «بی توجهی عمیق و مستمر» است.
زمانی که ظاهراً تصورمان از «خانه‌ی ایرانی» میراثی با ظرفیتِ ثبت جهانی است، این تخریب های بی فکر و بی رحم معنایی جز «تناقض در تفکر و عمل» ندارد. چه چیزی توجیه گر این بی توجهی است؟نگاه پرسشگر ما در جستجوی راهی است که بجای «ویرانی»، «جاویدانی» هدیه می کند و هم پیمانِ «جان بخشی» است. قبل از دیرشدن راهی پیش پایمان بگذارید.»

منبع: